وبلاگ رسمی (شخصی) بهرام خانجانی

ساخت وبلاگ

همیشه با خودم میگم چرا دوستم نداری ؟

چرا منو نمیخوای ؟ مگه چی کم دارم از بقیه ؟

دوست دارم بهت نزدیک بشم ولی همچنان میترسم ....میترسم هر چی نزدیک بشم دورتر بشی ...

چرا با من مثل بقیه رفتار میکنی ؟

من میخوام رفتارت با من استثنائی باشه ... نه مثل بقیه...

این خواهش زیادیه لاو ؟

نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۲ساعت 1:0 توسط Mobina|

وبلاگ رسمی (شخصی) بهرام خانجانی ...
ما را در سایت وبلاگ رسمی (شخصی) بهرام خانجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmobinaka بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 6:38

تا چند ماه پیش وقتی نگات میکردم تنها چیزی که میدیدم یه انسان مغرور و سرد بود !یه آدمی که سلام نمیکرد , خداحافظی نمیکرد ...یه موجود دوست داشتنی دست نیافتنی :)کسی که وقتی بهش فکر میکردم میگفتم : فاک من چطور حتی باهاش یکم خودمونی بشم ؟فقط ...نمیدونم چی شد ولی بعد از یه مدت گرم شدی ...خیلی بی دلیل بهم گفتی دوست دارم ...بی معنی بوده شاید ولی تو بهم گفتیش :)من حتی نمیدونم دلیلت از این حرف بهم چی بود؟ هر چی بوده من خوشم اومد... طوری که میگم چییییییی؟ واااااااااااات ؟بعد تنها چیزی که از دهنم میاد بیرون منم همینطوره ...احمق... من احمقم... اون لحظه باید میگفتم چیییییییییییییییییییییییییی؟ عشقمممممممم من خیلی وقته دوست دارم ... ولی نگفتم چون من یه درونگرای مغرورم که هر دفعه ابراز احساس کردم بقیه آدما اذیتم کردن و منو از عشق و عاشقی و دوست داشتن زده کردن.و الان فکر میکنم که شاید تو هم مثل اونا...اه... ولش کن .نمیخوام به این چیزا فکر کنم...ولی هر چی هس بینمون هر چقدرم دست نیافتنی و دور... دوس دارم اینیو که داریم ...و شاید ههیچوقت نخونیش ولی میخوام اینجا بهت بگمش که هانی ...بیب ... من بیشتر دوست دارم....p.sI LOVE YOU *-* نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم آبان ۱۴۰۲ساعت 0:12 توسط Mobina| وبلاگ رسمی (شخصی) بهرام خانجانی ...
ما را در سایت وبلاگ رسمی (شخصی) بهرام خانجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmobinaka بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 14:55

از اینکه نمیدونم احساسم بهت چیه دارم کلافه میشم...هر موقع نیستی منتظرم بیای...وقتی میای از شدت احساساتم نمیتونم بهت ابراز وجود کنم...وقتی نیستی با خودم میگم آره دورش شلوغه حتی به من نگاهم نمیکنه, وقتی هستی و بهم توجه میکنی , معذب میشم و ازت دور میشم...میخوام بهت نزدیک بشم ولی میترسم...میترسم از اینکه عاشقم نباشی...من حتی میترسم از اینکه عاشقم باشی... عشق تو زیباست ولی سرانجامی نداره...بی تفاوتیت هم زیباست ولی روحم رو آزار میده...بهم بگو این چیه ؟این احساسات ضد و نقیض چیه که نمیزاره نه ازت دور بشم و نه بهت نزدیک بشم ... نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ساعت 13:23 توسط Mobina| وبلاگ رسمی (شخصی) بهرام خانجانی ...
ما را در سایت وبلاگ رسمی (شخصی) بهرام خانجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmobinaka بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 14:55

بغلت ... حتی نمیتونم توصیفش کنم ... بوی خوبت...واقعا حس خوبی رو بهم تزریق کردی... با بوی عطری که روی تنت بود... احساس میکنم بازم بغلت رو بخوام...امیدوارم ازم دریغش نکنی ...بغل گرمت تو این روز سرد پاییزی... که از هر قهوه ای گرم تر بود...و اون حالت لبخندت که هیچ چیزی به زیبایی اون تا حالا تو زندگیم ندیده بودم ...تنها چیز های خوبی بود که میتونست باعث بی خوابی امشبم بشه ...بی خوابی ای از سر ذوق... نوشته شده در سه شنبه سی ام آبان ۱۴۰۲ساعت 0:17 توسط Mobina| وبلاگ رسمی (شخصی) بهرام خانجانی ...
ما را در سایت وبلاگ رسمی (شخصی) بهرام خانجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmobinaka بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1402 ساعت: 14:55